- ابوزید سروجی
سروجی. نام نرگدائی مبرم و بلیغ موضوع افسانه های دلاویز سحرآسای مقامات ابوالقاسم علی بن محمد بن عثمان حریری بصری است. این خواهندۀ شحّاذ در امکنه و ازمنۀ مختلفه با تبدیل زی ّ و هیأت و اختراع حکایتی از سیه گلیمی و نیاز و مصیبت و ستمدیدگی خویش مردمان را می فریبد و زر و جامه و دستار می اندوزد، و در همه جا مردم او را مظلوم و مسکینی ناشناس و نو گمان می برند. ابوزید وجودی موهوم و مخیّل نیست و چنانکه بندهی یکی از شرّاح مقامات آورده او از مردم سروج شام است که به بصره شد و به مسجد بنی حرام آنگاه که به خلایق انباشته بوده درآمده و قصه ای مجعول از غلبۀ روم و به تاراج شدن اموال و به اسارت رفتن دختر خود با فصاحتی سخت شگفت و عظیم جگرسوز گفته و دلهای نمازگزاران بشورانیده و مالی وافر به فداء و فکاک دختر اسیرۀ موهومه براو گرد آمده است. حریری گوید به شب آن روز جماعتی از اهل فضل به خانه من بودند و از هر لونی سخن می رفت من از شیوائی و بلاغت گفتار این سائل و متاعب و مصائب جانگداز او همگنان را حکایت کردم و آنان در عجب شدند چه هر یک او را در مسجدی دیگر با شکل و لبس جدیدی دیده و از او قصۀ شفقت انگیز دیگرگونه شنیده بودند. و این معنی را تأیید کند، ردّه ای که حریری بر علامۀ همدان بدیع الزمان مبتدع مقامات گرفته و گوید: ابوالفتح اسکندری موضوع مقامات حمیدی و عیسی بن هشام راوی آن دو مجهول لایعرفند و از آن این خواهد که ابوزید مرد مقامات خود او و حارث بن همّام راوی آن، هر دو موجود خارجی و معروف به اشند. و از اینرو اینکه برخی گفته اند ابوالقاسم حریری به بوزید از روزگار و تصاریف آن کنایت کرده هرچند تخیّلی شاعرانه و دلنشین است لکن بر اساسی نیست. و ابوزید بیت ذیل شیخ مصلح الدین سعدی همین ابوزید مقامات حریری است:
گدائی که بر شیر نر زین نهد
ابوزید را اسب و فرزین نهد.
و نهادن اسب وفرزین با مهره های دیگر جز شاه طرح و افکندن حریف قوی است اسب و فرزین را از مهره های خود تا حریف ضعیف را سهولتی باشد در مقاومت، چنانکه انوری گفته است:
فرزین بنهی دو عرصه رستم را
آنجا که بلعب اسب کین توزی.
و لاّخر:
رخت مه را رخ و فرزین نهاده ست
لبت بیجاده را صد عشوه داده ست
گدائی که بر شیر نر زین نهد
ابوزید را اسب و فرزین نهد.
و نهادن اسب وفرزین با مهره های دیگر جز شاه طرح و افکندن حریف قوی است اسب و فرزین را از مهره های خود تا حریف ضعیف را سهولتی باشد در مقاومت، چنانکه انوری گفته است:
فرزین بنهی دو عرصه رستم را
آنجا که بلعب اسب کین توزی.
و لاّخر:
رخت مه را رخ و فرزین نهاده ست
لبت بیجاده را صد عشوه داده ست
